روز ششم
۷۸۶
روز مبارزه با خود روز به ستوه آمدن از خود روزي كه نميدانم چرا ولي همه اش را در خواب گذراندم حتي در بيدار بودنش، به زور از رختخواب برخواستم به زور لقمه اي نان خوردم به زور نماز صبح را خواندم به زور در محل كارم حاضر شدم و از صبح با صداي كلام حق در خواب به سر بردم.يادت هست گفتم تو قصد كشتن من را داري يادت هست گفتي چرا من اين روزها را ميديدم كه به تو گفتم اما يه مسئله اي رو كشف كردم و اون اين كه خداوند به روزه دار ماه رمضان عنايت بيشتري داره شايد اين نظر من باشه ها الان كه فاصله اذان تا اذان اينجوريه ولي واقعا كم ميارم و بعد از افطار گوئي كه جاني براي كاري ندارم !و اينكه هر چقدر كه ميخواهي حرفي از ديگران نزني نميشود ديگران خود را در قالب حرف از زبان تو بيرون ميجهند و از تو يا غيبت كردن و يا قضاوت كردن و يا پرداختن به آنان ميگذرد ديروز دوبار گرفتار اين كار شدم و به همين مناسبت تنبيه خود را اعمال كردم واقعا سخت هست كه آدم بخواد خلاف يه جاده رانندگي كنه و تازه مواظب همه چيز هم باشه تا اتفاقي نيفته سخته اما با همه سختي هائي كه دارم ميچشم يه لذتي ته همه اينها هست و اون يه جور احساس افتادگي داشتنه خيلي خودمو كوچيك ميدونم .با اين كار ما مادر هم همسفر ما شد در تشنگي و گرسنگي ودلم براي تصوير در شيشه مانيتور تنگ شده هنوز وسوسه يك پيام يك خبر چه عالمي عجيب است خاطر خواهي ...
پ.ن:
لذت گريز از فريب ها
لذت درك حقيقتهاي مطلق
لذت فهميدن حال واقعي خود
لذت درد كشيدن براي او
لذت گذشتن از خود براي او
خدا بنده بنده خدا است
دوستت دارد