احساس را جا گذاشتن فکر برگشتن !!
۷۸۶
ندائي از دور دست در شهري كه ما از آن دوريم !
من از بيداد دوران خودم به تنگ آمد ن را نميدانم چگونه بايد بنويسم چگونه بفهمم كه دوران من چرا مستوجب بيداد بود!
همهمه عجيبي در درواز آن شهر ديده شد و من در عبور خود خاموش شدم هر چه كردم كه روشن شود هر تلاشم بي نتيجه بود تا به آنچه لازمه يك روشن شدگي بود پرداختم به راه افتادم و گشتم تنفس كردم و رابطه ها را احساس كردم دوباره شدم همان مجنون هميشگي من ديوار بزرگ نگذشتن را در ترديد خود شکستم وگذشتم .من از خودم كه سالها پيش گذشته بودم حالا نوبت به گذشتن واقعي بود هيچ احساسي نداشتن بي احساسي نيست كما اينكه احساس من در آن سوي ديوارهاي آن شهر به خواب رفته است و تاريكي نشان بزرگي است از خوابيدنش و خواب ديدن نبودن من نرفتن من و گريز از من كه من در مقام او من نيستم من تو ام كه در ما خلاصه است ! تاريكي را احساس كردم دوستي ميگفت تاريكي براي آن است كه تو زياد از حد معمول در گذري بايد ايستاد تا دريچه روشنائي باز شود من نميتوانم بمانم تمام احساسات من و عاطفه ها در آن سوي دروازه حسرت و ترديد باقي مانده و تاريكي همچنان در حال تابيدن است! گفتم تاريكي من تاريكي را دوست دارم تاريك بودن به من روشنائي بخشيد تا نقطه هاي نوراني وجودم را ببينم بفهمم و حركت كنم و به آنچه ديده ام جامه عمل بپوشانم ! صدا ها در دستگاه زير و بم ميكوبد خبر ميدهند كه قرار نيست كسي وارد شود همه در حال خروج باشيم همه براي ايستادن و خواندن براي نشنيدن براي فرار از خود فرار از واقعيت نبودن بايد فرار كنند و اين را آن مرد در آن دستگاه به بلندي نگفت به آرامي گفت ادامه راه را برويد كه از بيرون به درون كسي را راه نيست! هيچ كس نميداند چگونه بايد در تنهائي ادامه راه هائي كه بايد در درك ما خلاصه ميشد را به صورت من برود هيچ كس نفهميد اما كاش فهميدن عيب نبود كاش پرسيدن پاسخش سوال نبود ! گاهي نبودن در زندگي مرگ است براي بودن چرا كه مردن با نبودن تفاوتي ندارد آنچه تو را خواهد كشت كلمه اي است كه براي نفي حقيقت به كار ميرود و بدتر از آن تو كه براي اثبات خود غرق جمله هائي كسي كه حقيقت را از زبان تو نفهميد چگونه بايد از نوشتن ميدانست كاش دانستن خطا نبود !آنچه ذلالت دوران نام نهاده شده است دوري از حقيقت است به واسطه قانون هاي پوچ قانون هاي دست ساخته براي كشتن يك كلمه كه از گفتنش من ديگر در هراسم ميترسم كه بنويسمش اميدوارم خودش حدس آن كلمه را زده باشد كلمه اي بزرگ در محتوا كوچك در نوشتن كلمه.......... حق كه برترين راه روي ديوار است نگهدارتان
پ.ن:
تغیر تحمیل نیست !
تداوم هم تکبیر نیست....
گاهی هنوز میروم تا بیابم خویش را در خویش!
انتها و ابتدا یکی است اگر .....
آرامش از پذیرفتن آمده است..
بزرگی روح حاصل اشک هاست در اتاق تاریک خانه...
روشنایی بزرگی است خاموشی!!!!!!